تاريخ : یک شنبه 16 / 10 / 1390برچسب:عشق,خدا, | 10:46 | نویسنده : mahdieh

ظهر یک روز سرد زمستانی، وقتی امیلی به خانه برگشت، پشت در پاکت نامه ای را دید که نه تمبری داشت و نه مهر اداره پست روی آن بود. فقط نام و آدرسش روی پاکت نوشته شده بود. او با تعجب پاکت را

باز کرد و نامه ی داخل آن را خواند:

« امیلی عزیز،

عصر امروز به خانه تو می آیم تا تو را ملاقات کنم.

با عشق، خدا»

 

upsara


 



ادامه مطلب
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 8 صفحه بعد

پیچک